مجموعه دو جلدی به مبلغ 22 هزار تومان می باشد
.................
"دنكيشوت" نوشته " ميگل دوسروانتس ساودرا
. ميگل دوسروانتس ساودرا ( 1547 – 1616 ) رماننويس و شاعر اسپانيايي، در نهم اكتبر 1547 ميلادي در شهر آلكالا اسپانيا چشم به جهان گشود و شصت و نه سال بعد در بيست و سوم آوريل 1616 در مادريد اسپانيا ديده از جهان فروبست . پدر ميگل دوست داشت كه فرزندش يك شواليه سرشناس و نامدار اسپانيايي شود . اما تمايلات و سركشيهاي ميگل باعث شد كه درهفده سالگي از ديار خود به ايتاليا بگريزد و چون از ماجراجويي و حادثهآفريني لذت ميبرد به ارتش ايتاليا پيوست و عليه نيروي عثماني در نبرد شركت كرد . در همين جنگ بودكه بازوي چپش زخمي شد و تا پايان عمر ديگرنتوانست از اين بازو استفاده كند .
سروانتس بعد از چهارسال خدمت در ارتش ايتاليا به گردان مبارزان اسپانيا پيوست و از طرف پادشاه به نشان دليري مفتخر گشت . ميگل در حين يك سفر دريايي بدست راهزنان اسير شد و تا زماني كه آشنايانش از محل اسارت او آگاه گشتند ، پنج سال در اسارت اعراب باقي ماند . در اسپانيا براي گذران امور خود به نگارش داستان دست زد اما چندان موفق نشد تا زماني كه بعلت كسر مبلغ زيادي پول در كار ديواني به زندان افتاد . سروانتس پس از گذراندن تجربيات مختلف در زندان دست به نگارش كتابي زد كه او را از گمنامترين فرد اسپانيا به نامآورترين انسان سراسر گيتي مبدل ساخت . او داستان دن كيشوت را نوشت كه جلد اول آن به سال 1605 انتشار يافت و شگفت آور اينكه در مدتي بسيار كوتاه چنان مورد استقبال مردم اسپانيا و پرتقال قرارگرفت كه نامش بر سرزبانها افتاد . سروانتس در داستان دنكيشوت تازيانه انتقاد را برپيكر رجال زمان و همچنين آداب و رسوم ابلهانه روزگار خود كه به شواليهگري علاقه وافر داشتند فرود آورد . 10 سال گذشت تا جلد دوم دن كيشوت به دست دوستدارانش رسيد و با اينكه به سرعت به زبانهاي ديگر ترجمه شد خالقش در عسرت و تندگدستي بسر ميبرد . سروانتس در دنكيشوت و با خلق شخصيت همچون آلونزو كيشانو و سانچو پانزا بر اعمال شواليهها ميتازد اما آرمانها و ايدهآلهاي آنان را به باد تمسخر و استهزاء نميگيرد . از طرفي سروانتس با نگارش دنكيشوت بسياري از آداب و رسوم و معتقدات مردم زمان خود را زنده نگاه داشته است و كسي كه تا انتها اين كتاب را بخواند ميتواند بوضوح مردم قرن شانزدهم اسپانيا را با تمام رفتار و كردار و تفكرات خود ببيند . سروانتس اعمال سفيهانه قهرمانان خود را به خوبي براي خوانندگان نقاشي ميكند .
دن كيشوت بعد از انجيل تنها كتابي است كه در سراسر غرب بيش از همه به فروش رفته و تجديد چاپ شده است . سروانتس با نگارش اين اثر خود را در زمره نوابغ جاودان عالم درآورده و افتخاري عظيم به زبان و ملت اسپانيان بخشيده است . اما موضوع رمان دونكيشوت كه در سراسر دنيا علاقهمندان خود را دارد چيست :
در روستايي واقع در استان مانش واقع در اسپانيا نجيبزادهاي مسكين و منزوي بنام " آلونزو كيشانو " زندگي ميكرد. او دراتاق مخروبه خود تنها به خواندن كتابهاي در مورد افسانههاي قهرمانان رزمآور مشغول بود . آلونزو طي ماهها چنان در ژرفاي ادبيات خيالانگيز فرو رفت كه رفته رفته خود را در جهان تصورات، سلحشوري توانا و شكست ناپذير تصور كرد 0 يك روز زره فرسوده پدربزرگ را بر تن كرد، يابويي نيمه جان سوار شد ، نام خود را دن كيشوت نهاد و براي كمك به رنجديدگان و مبارزه با ظالمان سفرش را آغاز كرد . آلونزو براي اينكه هيچ چيز از شواليهها كه براي كمك به مردم دست به مبارزه و قيام ميزدند كم نداشته باشد دختر روستايي را بعنوان دلدار خود در نظر گرفت و سانچو پانزاي دهنشين را كه در سفاهت و ابلهي شهره بود بعنوان دستيار خود انتخاب كرد و در وادي سفر گام نهاد. مابقي داستان مواجهه دون كيشوت و دستيار او با واقعيتهاي دنياي بيروني است كه هيچ شباهت ونزديكي با آرمانهايي كه دنكيشوت و دستيارش در سرميپرورانند ندارد . اين مواجهها توسط سروانتس آنچنان استادانه به تصوير كشيده شده است كه مخاطب در عين اينكه به حماقت و خامانديشي دن كيشوت ميخندد ، براي سرنوشت او دل ميسوزاند و غمگين ميشود .
در يكي از صحنههاي داستان دنكيشوت و دستيارش با دو راهب مفلوك برخورد ميكنند كه در معيت كالسكه حركت ميكردند و در كالسكه بانويي نشسته بود . دنكيشوت بيدرنگ به دستيار خود سانچو رو كرده و اعلام ميكند كه اينبار دشمنان سفاك ، شاهزاده خانمي را به اسارت گرفته و ميبرند و او كه رزمآوري دلير است بايد شاهزاده خانم را نجات بخشد . نتيجه اين حمله دلاورانه به كالسكه اين ميشود كه سانچو از بيم كتكخوردن به سويي ميگريزد و دنكيشوت نالان به سويي حركت ميكند . سانچو پانزا در ادامه داستان بخاطر اشتباهات ارباب خود توسط صاحب يك مسافرخانه به اسارت گرفته ميشود . صاحب مسافرخانه سانچو را در يك پتو پيچيده و در گوشهاي از مسافرخانه بعنوان گروگان نگه ميدارد . در نبردي ديگر دن كيشوت و سانچو به رمهاي كه آنان را دشمنان خود تصور ميكردند حمله ميكنند . پايان اين سلحشوري نيز جز كتك خوردن او و دستيارش نيست .
در اواخر داستان دن كيشوت و دستيارش در شهر بارسلون درميان ساختمانهاي بلند و لنگرگاهها حضور پيدا ميكنند . در بارسلون دن كيشوت به مبارزهاي ميپردازد و از آن پيروز و فاتح بيرون ميآيد . او در اين ايام اطمينان يافته بود كه شواليهاي بيمانند و رقيب است . سرانجام دونكيشوت و دستيارش به روستاي خود بازميگردند . دن كيشوت پس از سفرهاي طولاني ، پير و خسته به بستر مرگ و بيماري ميافتد . پايان كار دن كيشوت با آن آرمانهاي سلحشورانهاش براي خوانندگان اين اثر با غم و اندوه همراه است . زيرا خواننده گرچه بر سفاهت و ناداني او بسيار ميخندد اما در دل همواره او را دوست داشته است زيرا اين سلحشور فرتوت مظهر صفا و مهرباني و انسانيت است .