زمین نوآباد[Podnjataja celina]. رمانی است در دو بخش به قلم میخائیل آلكساندروویج شولوخوف(1)(1905-1984)، نویسنده مطرح روس، برندهی جایزهی نوبل سال1965، كه در سالهای 1931 و 1956 انتشار یافت. این رمان بلند به مرحلهی مهمی از تاریخ قزاقهای دون(2)، یعنی مرحلهی اشتراكی كردن مزارع(در 1930) تخصیص یافته است. تركیب رمان ساده است: اینجا از طرحهای گوناگونی كه در داستان دن آرام هست، خبری نیست. مكان واحدی به جای چارچوب داستان به كار میرود: و آن دهكدهی كوچك گرمیاچثی لوگ(3) در اوكرائین (4) است، اما سرنوشت همهی دهقانان روسیه در این دنیای كوچك انعكاس مییابد. تقریباً همهی قهرمانان رمان قزاقاند، به استثنای قهرمان اصلی، داویدوف(5)، كه یكی از آن بیست و پنج هزار كارگری است كه حزب به روستاها فرستاده است تا دهقانها را برای ورود به كالخوز ترغیب كنند. داویدوف، به یاری ناگولنوف(6)، مسئول حوزهی حزب، و راز متنوف (7)، رئیس شورای محلی، با شور و حرات تمام در راه ایفای وظیفهی خویش میكوشد. این سه تن سخت علاقهمند به نظام جدیدند، و با ایمانی كامل و سادهدلانه در انتظار فرارسیدن قریبالوقوع انقلابی جهانی هستند. با این همه، وظیفهای كه به عهده دارند دشوار از آب در میآید. اگر چه دهقانهای بی چیز، به محض دعوت، به كالخوز میپیوندند، دهقانهای «میانه حال»، در حال واگذاری اراضی و اموال خودشان به كالخوز، دودلی نشان میدهند و نهفتن بذرها و كشتن دامهایشان را بر واگذار كردن آنها به دولت ترجیح میدهند. و اما دربارهی كولاكها كه شمارشان هم در آن منطقهی بسیار حاصلخیز فراوان است، باید بگوییم كه املاك و اموالشان از دستشان گرفته میشود و خودشان به «شمال» تبعید میشوند، و صحنههای بازداشت این قزاقها و تقسیم و توزیع داراییشان از مهیجترین صحنههای داستان است. وضع، كه خود در این مرحله متشنج است، بر اثر حضور دو افسر «سفید» از روسهای سفید- در دهكده، كه سعی دارند تا با وسایلی آشكارا نارسا شورشی برانگیزند، پیچیدهتر میشود. وقتی كه این «سفیدها» در مقام این شایعه پراكنی بر میآیند كه بذرهایی كه گرد آورده شده است به خارج از كشور صادر خواهد شد و دهقانها در زمستان نان نخواهند داشت، شورشی در دهكده بر پا میشود. قزاقها، كه پشت سر زنان خشمگینی به راه افتادهاند كه داویدوف را به باد مشت و لگد میگیرند، دورهای انباری را میشكنند و به بذرها دست مییابند. ورود واحدی از پلیس به آشوب خاتمه میدهد. سرانجام، قزاقها، پس از آنكه اطمینان خاطر پیدا میكنند یا «رام» میشوند، تقریباً همه برای شخم زدن مزارع كالخوز میآیند- این اثر سترگ شولوخوف، به سبب تنوع و حقیقت انسانی قهرمانها، و قدرت صحنههای مهیج و تصویرهای شاعرانهی طبیعت اوكرائین و مخصوصاً لحن صمیمیتی كه از آن بر میخیزد، به دل مینشیند. و بی دلیل نیست كه گفتهاند این اثر بهترین سندی است كه راجع به دورهی اشتراكی كردن مزارع در دست است. –نویسنده در دنبالهی رمان، كه یك ربع قرن بعد انتشار یافت، داستان را از همان جایی كه رشتهاش را گسسته بود از سر میگیرد. اما اگر چه در بخش اول اثر، آشفتگی و سراسیمگی دهقانها و طغیان غریزهی مالكیت آنان در برابر مسلك جدید با قوت و قدرتی بسیار و عینیتی كم نظیر شرح داده شده بود، در بخش دوم تمایلی دیده میشود كه آشكارا همنوایی و همرنگی بیشتری با نظام موجود در اجتماعی شوروی دارد. افسران سفید، كه یگانه كسانیاند كه باز هم از آرمانی كه تاریخ محكومش كرده است دفاع میكنند، هیچ عاطفهای در دل خواننده ایجاد نمیكنند. اكثر قزاقها هم به نظام جدید پیوستهاند. در پایان داستان، داویدوف و ناگولنوف، كه محل اختفای افسران سفید را كشف كردهاند، میكوشند تا آنها را غافلگیر كنند، اما خودشان هدف گلولههای دشمنان میشوند و از پای در میآیند. و اما دربارهی دهكده باید بگوییم كه زندگی، یكنواخت و آرام، و تابع قوانین فصول، در آنجا ادامه مییابد. با این همه، شولوخوف، به رغم آن امتیازهایی كه به ضرورتهای سیاسی داده، ذرهای از استعداد داستان پردازیاش را از كف نداده است: قهرمانانی كه آفریده است از روح و حیاتی طبیعی و حقیقی برخوردارند و زبانش همچنان غنی و همچنان قوی است.